-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 21:46
فدای عشق، برای عشق، به یاد عشق، به نام عشق... اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده تسکین دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پایان همه جدایی هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست پس با تمام وجود فریاد می زنم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 13 دیماه سال 1389 21:37
مهربانیت را دیده ام نه در خواب .. که در آبی ترین لحظه های آبی بودنت و آمده ام که بمانم اگر ماندن را بخواهی ... از تو ابدیتی خواهم ساخت که عشق ، اول و آخرحادثه ی من و تو باشد و دل ، هدیه ای که همیشه در تصرف چشمانت خواهد بود !!!.. تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
بانوی مهتابی
پنجشنبه 9 دیماه سال 1389 18:31
با من بگو از عشق ای اخرین معشوق که برای رسوایی دنبال بهونم با بوسه ای اروم خوابم رو دزدیدی تو شدی تعبیره رویای شبونم من تو نگاه تو دنیامو میبینم فردای شیرینم نازنین من چشمای تو افسانه نیست که تموم خواب و خیالم بود تقدیر من عشق تو شد که همیشه فکر محالم بود شبهای تنهایی هم رنگ گیسوته اغوشتو وا کن بانوی مهتابی دلواپسی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 دیماه سال 1389 17:27
ای صمیمی! . . . ای دوست گاه و بیگاه لب پنجره ی خاطره ام میایی دیدنت . . . حتی از دور آب بر آتش دل می پاشد آنقدر تشنه ی دیدار تو ام که به یک جرعه نگاه تو قناعت دارم دل من لک زده است گرمی دست تو را محتاجم و دل من . . . به نگاهی از دور طفلکی می سازد ای قدیمی! . . . ای خوب تو مرا یادکنی . . . یا نکنی من به یادت هستم من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 15:29
نهراس امید جاویدان زندگی ام. بدان که در قلب منی اگر در ان خونابه دل چهره ی تکیده مرا دیدی و در ان چهره قطره اشکی بدان اشکهایم تو را میخوانند... نمیخواهم برایم دل بسوزانی نمیخواهم اشکهای زیبایت را نثارم کنی تنها تو را میخواهم اگر بیایی.... تا قیامت دست از تو بر نخواهم داشت
-
مناجاتم
سهشنبه 7 دیماه سال 1389 15:10
مگیرش از من کنون که بسته عمر من ، به گرمی وجود او خدای من تو را قسم ، به حرمت شکوه و غم مگیرش از من نیاور آن زمان که او ، به عشق تازه رو کند نیاور ای خدا که او ، به خون من وضو کند تب وفا شرر زند ، ز تار من به پود او مگیرش از من مرا از او جدا مکن ، به بحر غم رها مکن دل پر از محبتش ، به رنج من رضا مکن در این قفس خدایا ،...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 آذرماه سال 1389 15:22
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی ببین مرگ مرا در من که مرگ من تماشایی است مرا در اوج می خواستی تماشا کن ...... تماشا کن تقدیم به بی وفای بهنامی
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1389 14:15
اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است کسری من نه اینکه مرا شعر تازه نیست من از تو می نویسم و این کیمیا کم است دریا و من چه قدر شبیهیم گرچه باز من سخت بیقرارم و او بیقرار نیست با او چه خوب می شود از حال خویش گفت دریا که از اهالی این روزگارنیست امشب ولی هوای جنون موج میزند دریا سرش به هیچ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 26 آذرماه سال 1389 14:05
تو را از دور میبینم که میآیی تو را از دور میبینم که میخندی تو را از دور میبینم که میخندی و میآیی نگاهم باز حیران تو خواهد ماند سراپا چشم خواهم شد تو را در بازوان خویش خواهم دید سرشک اشتیاقم شبنم گلبرگ رخسار تو خواهد شد تنم را از شراب شعر چشمان تو خواهم شست برایت شعر خواهم خواند تبسم های شیرین تو را، با بوسه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 23 آذرماه سال 1389 16:24
شب که می رسد به خودم وعده می دهم که فردا صبح حتما به تو خواهم گفت صبح که فرا می رسد و نمی توانم بگویم رسیدن شب را بهانه میکنم و باز شب می رسد و صبحی دیگر و من هیچ وقت نمی توانم حقیقت را به تو بگویم بگذار میان شب و روز باقی بماند که چه قدر دوست دارم..... تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 18 آذرماه سال 1389 13:43
تو را به جای همه زنانی که نشناختم دوست دارم . تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیستم دوست دارم . برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و برای نخستین گلها تو را به خاطر دوست داشتن دوست دارم . تو را به جای همه کسانی که دوست نمیدارم دوست میدارم . بی تو جز گستره یی بیکرانه نمیبینم میان گذشته و امروز. از جدار...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 12 آذرماه سال 1389 15:04
دوستت دارم به فراخهای افقهای پیموده در زیر پاهای آزرده ام در مسیر گامهای ناپیموده ی وصال به دل نشینی آوای طنین انداز عشق بر آینه رکودم به سبک بالی خیالی معطر در آسمان عواطف بی کرانم به شکوه فرجام شیرین فرزانگی در تضاد خواستهای کودکی که پاکی اش حسرت توبه را در جانم زنده می کند به سادگی یک کلام: دوستت دارم...! دوستم...
-
باران
پنجشنبه 27 آبانماه سال 1389 15:28
باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم و شبدر باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری غم می گریزد، غصه می سوزد شب می گدازد، سایه می میرد تا عطرِ آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد از لحظه های تشنه ی...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 26 آبانماه سال 1389 21:17
با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط خطی! کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،ماهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدان ماله توست؟ کدام دست تورا...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 آبانماه سال 1389 21:18
هنگامی که آوازه کوچت بی محابا در دل شب می پیچد سکوت داغی است بر زبان سایه ها باز هم یادت شرری می شود بر قامت باران های اشک این جا میان غم آباد تنهایی به امید احیای خاطره ای متروک روزها گریبان گیر آفتابم و شب ها دست به دامن مهتاب نمی گویم فراموشم نکن هرگز ولی گاهی به یاد آور رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش.......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 آبانماه سال 1389 00:08
آنگاه که چشم می گشایم و می بندم آنگاه که پاهایم می روند و می ایند نان را ، زمین را بهار را ، هوار را از من بگیر اما خنده ات را هرگز تا چشم از دنیا نبندم تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 آبانماه سال 1389 23:57
مانند یک بهار.... مانند یک عبور.... از راه می رسی و مرا تازه می کنی. همراه تو هزار عشق از راه می رسد همراه تو بهار... بردشت خشک سینه من سبز می شود. وقتی تو می رسی.... در کوچه های خلوت و تاریک قلب من ... مهتاب می دمد... وقتی تو می رسی... ای آرزوی گم شده بغض های من... من نیز با تو به عشق می رسم تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبانماه سال 1389 18:12
نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت نخستین سلامی که در جان ما شعله انداخت نخستین کلامی که می کرد دلهای ما را به بوی خوش آشنایی سپردو به مهمانی عشق برد پر از مهر بودی پر از مهر بودم پر از شوق بودی پر از شوق بودم چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم نگاهی ربودیمو رازی نهفتیم چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را به شرمو خموشی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 آبانماه سال 1389 17:58
من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش با شکوفائی خورشید و ، گل افشانی لبخند تو، آراستمش تار و پودش را از خوبی و مهر، خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام : (( دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام تو هم، ای خوب من این نکته به تکرار بگو این دلاویزترین حرف جهان را، همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 15:35
همراز لحظه های دل تنگیم خنده های گرم و دلنشین تو را بر لبانت می خواهم تقدیم به تو که یادت در فکرم و عطر تو در میان لحظه های زندگیم ماندگار است از خدا می خواهم ذره ذره وجودم را فدای وجودت کند بهترین صدای زندگی من تپش قلب توست تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 6 مهرماه سال 1389 15:23
دورم از تو بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا احساس می شوی ... چون سایه ی خمیده بر دیوار می رقصی بر بی تابی من و چه نزدیک است خاطراتت ، چسپیده به ذهنم نقش بی همتای رخسار تو ... دلتنگی ام را می پوشانم با بستری از کلمات اما باز کسی در دلم تو را صدا می زند ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
شب ها
یکشنبه 4 مهرماه سال 1389 14:05
تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست چگونه با جنون خود مدارا می...
-
سنگ صبور تو منم
چهارشنبه 24 شهریورماه سال 1389 22:57
خانه خراب تو شدم به سوی من روانه شو سجده به عشقت میزنم منجی جاودانه شو ای کوه پر غرور من سنگ صبور تو منم ای لحظه ساز عاشقی عاشق باتو بودنم روشنترین ستاره ام میخواهمت میخواهمت تو ماندگاری در دلم میدانمت میدانمت تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
سکوت
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 20:48
صدای سکوت غرق سکوت می شوم لحظه ای نه شاید بیشتر به تو می اند یشم به تنگنای فاصله به سکوتی که شکسته می شود در آواز خاطرات کمی گوش بده شاید صدای تپش لحظه هارا باور کنی انگار فریاد سر می دهد دوستت دارم تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
وسعت دلت
سهشنبه 23 شهریورماه سال 1389 20:22
وسعت دلت به اندازه ی تمام دوست داشتن هاست و من،همچون ماهی خسته ام ماهی خسته ای که در حسرت دیوار دریای خیالی اش در تنگ بلورین پرسه می زند وآسمان دریا را،در رویای خویش تداعی می کند آن دریا برای من،دل توست وآن آسمان برای من همان چشمان مهربان توست که زندگی را در آنها می یابم ونوشتن را با آنها،از نو آموختم..... تقدیم به...
-
بخند برایم
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 22:27
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟ پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم تنهاییت برای من … غصه هایت برای من … همه بغضها و اشکهایت برای من .. بخند برایم بخند آنقدر بلند تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را… صدای همیشه خوب بودنت را دلم برایت تنگ شده دوستت دارم … تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
-
بزار !
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 22:16
برای کوه دلتگیهای قلبم کمک کن تیشه ء مرحم بسازیم برای کوچهء تنهایی من کمک کن با قدمهای گرمت کمک کن سایبونی از عشق برای قلب غمگینم بسازیم کمک کن با نگاهی گرم و سوزان چراغی در دل تیره و تارم بزار قسمت کنیم تنهای مون رو میون سفرهء شب و تو با من بزار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذستن کسی به فکر ای دلهای پر...
-
شاید فردایی نباشم ...
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 20:04
شاید فردایی نباشم ... اما تمام فردا ها را با یادت سپری می کنم .. و به این امید فردایی می روم که خاطراتت همیشه با منند ...... شاید آنجا در کنار گور من تو بیایی و دستان بی نهایت مهربانت را برای لمس اون سنگ سرد که فاصله ی عمرو زندگیست ... دراز کنی ... و از لمس دستانت با سنگ سرد تنهاایم به لذت می رسم ... از این دنیا با...
-
شب مهتابی
یکشنبه 21 شهریورماه سال 1389 19:14
شبی مهتابی با دسته ای از یاس های سفیده خاطره مهمان دله تو خواهم شد شنلی رنگارنگ از خوش بوترین گلهای عالم میدوزم و روی شانه هایت می اندازم و همه را به ضیافته عشق دعوت میکنم بعد به دسته هر یک از ادم ها جامی میدهم و در ان شرابی از جنسه مهربانی میریزم تا همه از نوشیدنه ان سرمست شوند ان وقت با مداد جادویی برای خودم دو بال...