مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش
مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش

باران

باران که می بارد تو می آیی            باران گل، باران نیلوفر                         باران مهر و ماه و آئینه               باران شعر و شبنم و شبدر      

باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداریاز عطر عشق و آشتی لبریز             با ابر و آب و آسمان جاری

غم می گریزد، غصه می سوزد        شب می گدازد، سایه می میردتا عطرِ آهنگ تو می رقصد              تا شعر باران تو می گیرد

از لحظه های تشنه ی بیدار             تا روزهای بی تو بارانیغم می کشد ما را و می بینی         دل می کشد ما را تو میدانی


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)



















با مداد رنگی روزه آمدنت را نقاشی میکنم و جادهایه رفتنت را خط خطی! کسی برایه من نیست. بیا غلط هایه زندگیم را به من بگو و زیره اشتباهتم را خط بکش.بودنت مثله دریایی مرا در بر میگیرد آنجا که تو هستی،ماهیها هم نمیتوانند بییند چه رسد به من..............................!!! کدام صبح میایی؟ کدام چمدان ماله توست؟ کدام دست تورا به من میرساند؟کدام روز ماله من میشوی؟بیا که درد دلم را فقط تو میفهمی



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)



هنگامی که آوازه کوچت
بی محابا در دل شب می پیچد
سکوت
داغی است بر زبان سایه ها
باز هم یادت
شرری می شود بر قامت باران های اشک
این جا میان غم آباد تنهایی
به امید احیای خاطره ای متروک
روزها گریبان گیر آفتابم
و شب ها
دست به دامن مهتاب
نمی گویم فراموشم نکن هرگز
ولی گاهی به یاد آور
رفیقی را که میدانم نخواهی رفت از یادش....



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)





آنگاه که چشم می گشایم و می بندم
آنگاه که پاهایم می روند و می ایند
نان را ، زمین را
بهار را ، هوار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

http://no-words.com/blog/images/life_is_life.jpg




مانند یک بهار....
مانند یک عبور....
از راه می رسی و مرا تازه می کنی.

همراه تو هزار عشق از راه می رسد
همراه تو بهار...
بردشت خشک سینه من سبز می شود.

وقتی تو می رسی....
در کوچه های خلوت و تاریک قلب من ...
مهتاب می دمد...

وقتی تو می رسی...
ای آرزوی گم شده بغض های من...
من نیز با تو به عشق می رسم


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

 

 

 

 

 

 

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله انداخت

نخستین کلامی که می کرد دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپردو به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی پر از مهر بودم
پر از شوق بودی پر از شوق بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیمو رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را
به شرمو خموشی نگفتیمو گفتیم
در آوای تنهایی سر گشته بودیم
رها در گذرهای هستی
به سوی هم از دورها پرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد باهم شکفتیم 

 

 

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم

یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش

با شکوفائی خورشید و ،

گل افشانی لبخند تو،

آراستمش

تار و پودش را از خوبی و مهر،

 

 

 

 

 

 

خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :

(( دوستت دارم )) را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام

تو هم، ای خوب من این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو

« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس

« دوستت دارم » را با من بسیار بگو  

 

 

 

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)