شاید فردایی نباشم ... اما تمام فردا ها را با یادت سپری می کنم ..
و به این امید فردایی می روم که خاطراتت همیشه با منند ......
شاید آنجا در کنار گور من تو بیایی و دستان بی نهایت مهربانت را
برای لمس اون سنگ سرد که فاصله ی عمرو زندگیست ... دراز کنی ...
و از لمس دستانت با سنگ سرد تنهاایم به لذت می رسم ...
از این دنیا با خود هیچ نخواهم برد .... ولی خاطراتت را به من بده ..
و نگاهت را بدرقه ی راهم کن ... آنقدر دوستت دارم که به این نگاه هم قانع ام
شاید فردایی نباشم ... پس تمام لحظه ها را با مرور خاطراتت می گذرانم ..
به یاد نگاهت و تنهای ام
.... شاید فردایی نباشم ..... نمی دانم ...
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
خیلی جالب بود لذت بردم .
به من هم سر بزن[گل][گل][گل]
hamishe salemo salamat bashi behnamam
می نویسم تو را کنار بهار
روی گلبرگهای ارکیده
روی پرهای ترد پروانه
روی پلک شبی که خوابیده
می نویسم تو را کنار خودم
روی لبهای شاد یک آواز
روی رقص نسیم تازه ی صبح
روی روح بلند یک پرواز
تا که شعرم شبیه شب بوها
بوی عطر تو را بگیرد باز
می نویسم که قاصدک ببرد
به نشان گلی که آوردی
می نویسم چقدر دلتنگم
می نویسم که زود برگردی
khoshalam yeki eshgho mifahme va khoshalam mahsa dustam tanha nist.....