مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش
مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش





آنگاه که چشم می گشایم و می بندم
آنگاه که پاهایم می روند و می ایند
نان را ، زمین را
بهار را ، هوار را
از من بگیر
اما خنده ات را هرگز
تا چشم از دنیا نبندم



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

http://no-words.com/blog/images/life_is_life.jpg




مانند یک بهار....
مانند یک عبور....
از راه می رسی و مرا تازه می کنی.

همراه تو هزار عشق از راه می رسد
همراه تو بهار...
بردشت خشک سینه من سبز می شود.

وقتی تو می رسی....
در کوچه های خلوت و تاریک قلب من ...
مهتاب می دمد...

وقتی تو می رسی...
ای آرزوی گم شده بغض های من...
من نیز با تو به عشق می رسم


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

 

 

 

 

 

 

نخستین نگاهی که ما را به هم دوخت
نخستین سلامی که در جان ما شعله انداخت

نخستین کلامی که می کرد دلهای ما را
به بوی خوش آشنایی سپردو به مهمانی عشق برد
پر از مهر بودی پر از مهر بودم
پر از شوق بودی پر از شوق بودم
چه خوش لحظه هایی که دزدانه از هم
نگاهی ربودیمو رازی نهفتیم
چه خوش لحظه هایی که می خواهمت را
به شرمو خموشی نگفتیمو گفتیم
در آوای تنهایی سر گشته بودیم
رها در گذرهای هستی
به سوی هم از دورها پرگشودیم
چه خوش لحظه هایی که در پرده ی عشق
چو یک نغمه ی شاد باهم شکفتیم 

 

 

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

من به دنبال دلاویزترین شعر جهان می گشتم

یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش

با شکوفائی خورشید و ،

گل افشانی لبخند تو،

آراستمش

تار و پودش را از خوبی و مهر،

 

 

 

 

 

 

خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام :

(( دوستت دارم )) را

من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام

تو هم، ای خوب من این نکته به تکرار بگو

این دلاویزترین حرف جهان را، همه وقت،

نه به یک بار و به ده بار، که صد بار بگو

« دوستم داری » ؟ را از من بسیار بپرس

« دوستت دارم » را با من بسیار بگو  

 

 

 

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)





همراز لحظه های دل تنگیم


خنده های گرم و دلنشین تو را بر لبانت می خواهم
تقدیم به تو که یادت در فکرم و عطر تو
در میان لحظه های زندگیم ماندگار است
از خدا می خواهم ذره ذره وجودم را فدای وجودت کند
بهترین صدای زندگی من تپش قلب توست

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)





دورم از تو
بی قرار گرمایی دلت ، می لرزم اینجا
احساس می شوی ...
چون سایه ی خمیده بر دیوار
می رقصی بر بی تابی من
و چه نزدیک است خاطراتت ،
چسپیده به ذهنم
نقش بی همتای رخسار تو ...
دلتنگی ام را می پوشانم
با بستری از کلمات
اما باز
کسی در دلم
تو را صدا می زند

ای آرامش دهنده ی شب های بی قراریم



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)‌

شب ها






تو را گم می کنم هر روز و پیدا می کنم هر شب


بدینسان خوابها را با تو زیبا می کنم هر شب

تبی این گاه را چون کوه سنگین می کند آنگاه

چه آتشها که در این کوه برپا می کنم هر شب

تماشایی است پیچ و تاب آتش ها .... خوشا بر من

که پیچ و تاب آتش را تماشا می کنم هر شب

مرا یک شب تحمل کن که تا باور کنی ای دوست

چگونه با جنون خود مدارا می کنم هر شب

چنان دستم تهی گردیده از گرمای دست تو

که این یخ کرده را از بیکسی ها می کنم هرشب

تمام سایه ها را می کشم بر روزن مهتاب

حضورم را ز چشم شهر حاشا می کنم هر شب

دلم فریاد می خواهد ولی در انزوای خویش

چه بی آزار با دیوار نجوا می کنم هر شب

کجا دنبال مفهومی برای عشق می گردی ؟

که من این واژه را تا صبح معنا می کنم هر شب



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

سنگ صبور تو منم




خانه خراب تو شدم

به سوی من روانه شو
سجده به عشقت میزنم
منجی جاودانه شو
ای کوه پر غرور من
سنگ صبور تو منم
ای لحظه ساز عاشقی
عاشق باتو بودنم
روشنترین ستاره ام
میخواهمت میخواهمت
تو ماندگاری در دلم
میدانمت میدانمت


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

سکوت





صدای سکوت


غرق سکوت می شوم

لحظه ای نه شاید بیشتر

به تو می اند یشم به تنگنای فاصله

به سکوتی که شکسته می شود

در آواز خاطرات

کمی گوش بده

شاید صدای تپش لحظه هارا باور کنی

انگار فریاد سر می دهد

دوستت دارم



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

وسعت دلت




وسعت دلت

به اندازه ی تمام دوست داشتن هاست
و من،همچون ماهی خسته ام
ماهی خسته ای که در حسرت دیوار دریای خیالی اش
در تنگ بلورین پرسه می زند
وآسمان دریا را،در رویای خویش
تداعی می کند
آن دریا برای من،دل توست
وآن آسمان برای من
همان چشمان مهربان توست
که زندگی را در آنها می یابم

ونوشتن را با آنها،از نو آموختم.....



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

بخند برایم




من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟


پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من …

غصه هایت برای من …


همه بغضها و اشکهایت برای من ..

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را…


صدای همیشه خوب بودنت را


دلم برایت تنگ شده

دوستت دارم …

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

بزار !






برای کوه دلتگیهای قلبم کمک کن تیشه ء مرحم بسازیم
برای کوچهء تنهایی من کمک کن با قدمهای گرمت
کمک کن سایبونی از عشق برای قلب غمگینم بسازیم
کمک کن با نگاهی گرم و سوزان چراغی در دل تیره و تارم
بزار قسمت کنیم تنهای مون رو میون سفرهء شب و تو با من
بزار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذستن
کسی به فکر ای دلهای پر پر کسی به فکر کوچهء خلوت ما نیست
به فکر عاشقای در به در باش که غیر از ما کسی به فکر ما نیس
تو رو میشناسم ای شبگرد تنها تو با قلب و دل من آشنایی
از اندوه تو چشم تو پیداست که از ایل و تبار و آشنایی
تو رو می شناسم از دلبستگیهات غریبگی نکن با بوسهء من
تن شکستت رو بسپار به دست نوازش های گرم و عاشقان
بزار قسمت کنیم تنهای مون رو میون سفرهء شب و تو با من
بزار بین من و تو دستای ما پلی باشه واسه از خود گذستن

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

شاید فردایی نباشم ...






شاید فردایی نباشم ... اما تمام فردا ها را با یادت سپری می کنم ..
و به این امید فردایی می روم که خاطراتت همیشه با منند ......
شاید آنجا در کنار گور من تو بیایی و دستان بی نهایت مهربانت را
برای لمس اون سنگ سرد که فاصله ی عمرو زندگیست ... دراز کنی ...
و از لمس دستانت با سنگ سرد تنهاایم به لذت می رسم ...

از این دنیا با خود هیچ نخواهم برد .... ولی خاطراتت را به من بده ..
و نگاهت را بدرقه ی راهم کن ... آنقدر دوستت دارم که به این نگاه هم قانع ام
شاید فردایی نباشم ... پس تمام لحظه ها را با مرور خاطراتت می گذرانم ..
به یاد نگاهت و تنهای ام
.... شاید فردایی نباشم ..... نمی دانم ...


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

شب مهتابی







شبی مهتابی با دسته ای از یاس های سفیده خاطره مهمان دله تو خواهم شد شنلی رنگارنگ از خوش بوترین گلهای عالم میدوزم و روی شانه هایت می اندازم و همه را به ضیافته عشق دعوت میکنم بعد به دسته هر یک از ادم ها جامی میدهم و در ان شرابی از جنسه مهربانی میریزم تا همه از نوشیدنه ان سرمست شوند ان وقت با مداد جادویی برای خودم دو بال میکشم ان وقت سبدی به دست میگیرم و با ان به اسمان میروم سر راه هر چه ستاره ی خوبی است را میچینم و در سبد میگذارم بعد کوچه به کوچه میگردم و در هر خانه ستاره ی دوستی را مینشانم بگذار همه بدانند امشب زمین زیباتر از اسمان است حالا وقتش است دسته تو را میگیرم و دوباره به اسمان میروم و روی ستاره ی مینشینیم و تا سحر به ادم ها نگاه میکنیم که چگونه بهشت را به هم هدیه میدهند



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)