مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش
مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش

مرد

در ذهن زنانه ی من ...

مرد یعنی تکیه گاهی امن ...

یعنی بوسه ای از روی دوست داشتن ... بدون اندکی شرم !

در ذهن زنانه ی من ...

مرد یعنی کوه بودن ... پر از سخاوت ... پر از حیای مردانه ...

در کنار این ابهت .. لوس شدنهای کودکانه!!!

در ذهن زنانه ی خوشبین من ...

مرد یعنی دوست میدارمت .. تو هر لحظه با منی!

تو مردی ...

من بی تو از تمام آفرینش بیگانه ام!

با تمام احساسهای ظریفم به بودنت ... کافیست دست رد بزنی!

میروم پی زندگی ام ... برای آرامشت

تا بدانی چقدر محترمست این آسایشت



آهستــــــــه...


آهسته...

فتــــح کردی...
...
با چشمهایت...

هرچـــه داشته ام را...

جهــــــان من...

تا ابد...

مستعمره توست...
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)






هرچی احساس نیازه مال من




هرچی حرفای قشنگه مال تو



هرچی گوشه وکنایست مال من


هرچی آهنگ قشنگه مال تو



صدای ساز شکسته مال من


کوه بیستون با نقشش مال تو



تیشه ورنجش مال من


هرچی آسمون صاف مال تو



هرچی ابرای سیاهه مال من


هرچی روزای بلنده مال تو



شبای سیاه ابری مال من


اون شبای پرستاره مال تو



یه دونه ماه ونشونش مال من



هرچی دریاست توی دنیا مال تو



یه چیکه قطره بارون مال من


تموم رنگهای عالم مال تو


یه دونه رنگ قشنگش مال من




تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

 

 

 

 

 

نگاهم می کنی!

و در گوشم چیزی زمزمه می شود.

صدایم می کنی!

و در قلبم چیزی زمزمه می شود.

دستانت به روشنی آفتاب

و

دستانم تنها و خسته

چشمانم به گام های توست، که دور می شوند!

و دو پایم امیدوارانه قدم بر می دارند!

صدای گامهایت

چیزی را در هوا

زمزمه می کنند

و این چنین است که زمزمه ی

"دوستت می دارم!"

در گوش و

قلب و

جانم

می پیچید  

 

 

تقدیم به ماه شبهام(مهسا)                                                     

 
 
 
 
ﺭﺍﺳﺖ ﯾـــﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﻬــــﻢ ﻧﯿﺴﺖ !!!

ﺗــــﻮ ﻓﻘﻂ ﺑـــﺎ ﻣـــــﻦ ﺣﺮﻑ ﺑـــﺰﻥ

ﭼﺸﻤـــــﺎﻧﺖ ﺯﯾــــــــﺮﻧﻮﯾﺲ ﻣﯽ ﮐﻨﻨــــﺪ



تقدیم به ماه شبهام(مهسا)

تولد کلبه ی کوچولوی ما




تولد 1 سالگی کلبه ی کوچولوی ما !!!


شهریور پارسال (سال 1389) یه کلبه ی کوچولو ساختیم تو فضای مجازی

و اسمش رو گذاشتیم ماه شبهام

توی این کلبه تنها چیزی که پیدا میشه عشق و مهربونی و از همه مهمتر دلتنگی

امروز کلبه ی ما 1 سالش شده تا ما زنده ایم کلبه ی ما هم زندست

و همیشه لبریز و سرشار از احساسات پاک درونی ما

خداوندا نگه دارش ...

تولد ماهه من

تقدیم به بهترینم ...

خدایا ازت ممنونم به خاطره تمام مهربونیها و الطافی که در حق من داشتی

خدا فرشته های مهربونشو دست هر کسی نمیسپاره و من

در پوست خودم نمیگنجم که این وظیفه به عهده ی من گذاشته شده

امروز سی ام روز از گرمترین ماه خداست مرداد.

22 سال پیش همیچین روزی خدا فرشتمو فرستاد

رو زمین تو یه خانواده ی مهربون و دوست داشتنی و امروز گل من 22 سالش شده

امسال دومین سالیه که من تولدشو بهش تبریک میگم

ماهه شبای من تولدت مبارک برات ارزو میکنم از صمیم قلب سالهای عمرتو رو توام با سلامتی و عزت طی کنی و من تا اون روزی که زندم و خدا توی سرنوشت مقرر کرده همیشه پشتیبانتم

و قلبم دوستداره موفقیت های روز افزونت

فدای اون چشای نازت

روز میلادت مبارک














تو را به بند می‌کشم

به بند دستانم
و می‌برم تو را
  میان تنم
   بدنم
    جانم
     و در نهان نهانم
به ذات بوته‌ی گل می‌مانی
   رویانی
    خندانی
     گل می‌افشانی
من آب می‌شوم در پایت
ریشه‌ات را می‌جویم
در تو می‌رویم
و پخش می‌شوم
در شاخه‌ات
  تنت
   برگت
    گلبرگت
هر روز با دهان تو
   بر دنیا می‌خندم.

بیا که بی صبرانه منتظرتم ماهم
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

انتظار




روز میلاد تو بود

که هوا بوی شبنم وشقایق می داد
و خدا می خندید
عطر یاس ازدرودیوار هوا می پاشید
ونسیم از تو بشارت می داد

روز میلاد تو بازمثل همواره خدا حاضر بود
آسمان جشن گرفت
ابرها مژده دیدار تو را می دادند
رعد در حنجره از شوق تماشای تو غوغا می کرد
طبل آغاز تو را می کوبید
برق آغاز تو را می تابید
مه فضا را به هوای تو در آغوش گرفت
آنسوی پیله ی مه
ماه تا فرصت دیدار تو بیدار نشست
درجهان از قدم مهر تو مهمانی شد
شعر از مرکب فرخنده ی احساس تو الهام گرفت
واژه ها در شعف وصف تو شادی کردند
وغزل قالب همواره توصیف تو شد

روز میلاد تو باز
آسمان جشن گرفت
وبه یمن قدم سبز تو باران بارید
ای تسلای خزان سینه ی  پرعطشم
که ز گرمای حضور خشکی  تاول زده است
از عبور نفس خیس تو بارانی

ای تمنای بهار
سینه از برکت میلاد تو نورانی باد
در دل خسته ام از "عشق"چراغانی باد
سرنوشت من ودل آنچه تو می دانی باد
عشقم از بیم رقیبان تو پنهانی باد . . .
بی صبرانه منتظر بهترین روز زندگیم
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)



من سراپا عشقم
من پر از تصویرم
من پراز همهمه ی شوق یک تصمیمم.
من پر از فریادم
آتشی بی تابم
دل تو جنس بهار
نخورد آتش من بر بالت!؟
تو پر از خواستنی
شعر پرواز منی
من سراپا اشکم
من پر از آغازم
من فقط عشق رسیدن به تو در خود دارم.




تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

عاشق تر..

 

 

 

 

 

 

 

هر لحظه در کنار منی عاشقانه تر
با قلب عاشق و بدنی عاشقانه تر


بر التهاب سرخ تنت نقش می زند
هر روز طرح پیرهنی عاشقانه تر

از عادت حضور تو سرشار می شوم
بغض مرا که می شکنی عاشقانه تر

مردی به یاد تو پیوسته عاشق است
در خاطرم و جود زنی عاشقانه تر

تکرار شو حوالی دستان خسته ام
شاید مرا رقم بزنی عاشقانه تر 

 

تقدیم به ماه شبهام (مهسا)


زمزمه می‌کنی: " دوستت دارم"

زمزمه می‌کنم: " دوستت دارم"

لبخند می‌زنی

لبخند می‌زنم

می‌بوسی

می‌بوسم

عجیب منطقی‌ست همه‌چیز

حتی دلتنگی‌هایمان

حتی دلگیری‌هایمان

حتی انگشتری که به انگشت‌ام کردی و نگین‌اش که مرا به‌یاد اولین نگاه‌ات می‌اندازد!

حتی این‌همه فاصله

که کاش تمام شود

و فردایی که کاش امروز شود

تنها کاش

رویاهایمان باور نکنند این‌همه منطق را!

که من

تو را میان رویا از جنس شعر یافتم

و تو مرا میان شعرهایم

   



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)


حرمت باران



تو نه مهتاب و نه خورشیدی و نه دریایی
تو همان ناب ترین جاذبه ی دنیایی
تو پر از حرمت بارانی و چشمت خیس است
حتم دارم که تو از پیش خدا می آیی
مثل اشعار اهورایی باران پاکی
و به اندازه ی لبخند خدا زیبایی
خواستم وصف تو گویم همه در یک رویا
چه بگویم که تو زیبا تر از آن رویایی
مثل یک حادثه ی عشق پر از ابهامی
و گرفتار هزاران اگر و امایی
ای تو آن ناب ترین رایحه ی شعر بهار
تو مگر جام شرابی که چنین گیرایی؟
((من به اندازه ی زیبایی تو تنهایم
تو به اندازه ی تنهایی من زیبایی))
عاشقی را چه نیازست به تو جیه و دلیل
که تو ای عشق همان پرسش بی زیرایی


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)





تنها دلیل من که خدا هست و،

این جهان
زیباست،
وین حیات عزیز و گزانبهاست:
لبخند چشم توست!

هر چند با تبسم شیرینت،
آن چنان
از خویش می روم،
که نمی بینمش درست!

لبخند چشم تو
در چشم من، وجود خدا را
آواز می دهد.

در جسم من، تمامی روح حیات را
پرواز می دهد

جان مرا، _ که دوریت از من گرفته است _
شیرین و خوش،
دوباره به من باز می دهد.




تقدیم به ماه شبهام (مهسا)




به تو دست می‌سایم و جهان را در می‌یابم،

به تو می‌اندیشم
و زمان را لمس می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عُریان.

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمان‌ام
ستاره‌گان و زمین،
و گندم ِ عطرآگینی که دانه می‌بندد
رقصان
در جان ِ سبز ِ خویش.

از تو عبور می‌کنم
چنان که تُندری از شب. ــ

می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)