مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش
مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش

اثار ماه اسمونم

ا

اینم چندتا از نقاشیها و طراحی های زیبا ی خانومیه من شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه


که هر موقع میبینمشون دوتا بال در میارم پرواز میکنم 





http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/1207/3620172-b.jpg




http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/1207/3620148-b.jpg




http://static.cloob.com//public/user_data/album_photo/1218/3653741-b.jpg

ماه شبهات

 

 

  

شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـه 
سلام به دوستای عزیزمkiss.gif بهناز جونم شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهوبخصوص شیوید خودم که همش همش با اون چشای زیتونیش دلبری میکنه و دل ماه شبهاشو میبره  
 
این اولین باریه که من برات مینویسم اما انفدر حرفاو کلمات به ذهنم هجوم آوردن که نمیدونم از چی و کجا شروع کنم  
میدونم همیشه نگرانمی.کاش لایق اینهمه مهربونیت باشم smileدیشب ناراحتت کردم میدونم.همیشه این تو بودی که منو بخشیدی حتی تو بدترین موارد(اذیتای من) 
منم عاشقه همین از خود گذشنگی و صبوریتم سجادم  
در ضمن  ممنون از نوشته ی زیبات .خیلی پر احساس بود عزیزم اونقد که اشک تو چشام حلقه زد  
ممنون که بی ریا و بدون هیچ غروری عشقو علاقتو بهم ابراز میکنی و این برای من با ارزش ترین چیزه 
راستی تابه حال بین من و سجادم هیچ ارتباط جسمی و فیزیکی رخ نداده.نه دستی نه بغلی...وقتی به دوستای نزدیکمم میگم باورشون نمیشه اما واقعیته.از نظر من این خیلی زیباست که منو سجاد زمانی میتونیم گرمای دست همو حس کنیم که قطعا و رسما مال هم باشیم  
در ادامه ی حرفای شیویدم باید بگم که من یعنی مهسا که سجاد بهم میگه مموش-هپل-ماه شبهام-گیسو کمند شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهمتولد ۳۰/۵/۱۳۶۸ وسجادم که بهش میگم شیویدم-شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهپگولم-جیگولم-فیجیلم-فنچولم متولد۱۲/۱۲/۱۳۶۷ .سجاد تازه درسشو تموم کرده رشتشم دکوراسیون داخلیه.منم که فعلا دانشجوام خیر سرم رشته ی فیلمسازی .فیلم بسازم در حد بنز نقش اولشم میدم به جیگولم.البته ناگفته نماند من عاشق هنرو کارای هنریم **شـ ـکلـک هاے پـ ـادشـاه وَ مـَ ـلکـ ـهیه چندتایی کار کشیدم(نقاشی) که زدیم در دیفار خونه هرکیم میاد شونصدتا عکس میگیره مگه اینجا نمایشگاه والااا.اگه شد عکساشو میزارم دوستای نازمم ببینن.دیگه ویلونم میزنم یعنی جیغ جیغ میکنه بددددد کم مونده پرتم کنن تو کوچه.اما سجادم بهترین مشوق و حامیم بوده هر چی میزنم انقد تعریف میکنه ه ه.تو پست قبلیم نوشه بود استاد کلی ذوق کردم 
وای چقد نوشتمااا مثلا بلد نبودم هه هه  
ممنون که به کلبه ی ما سر میزنین عزیزای دلم.اینارو نوشتم چون دوس داشتم بیشتر با ما آشناشین 
شیویدم شمام توجه بنموووووو .اینم وردنم سجادییادم نرفته هااا
از خدا ممنونم که تورو سر راهم قرار داده 
ممنون که تکیه گاهمی ومهمتر از همه ممنون که اجازه میدی هر شب سرمو بزارم رو قلبت که بهترین واستثنایی ترین بالش دنیاااااست(مثبت بنگرید) 
با رنگ زرد نوشتم چون میدونم رنگ مورد علاقته 
آرامش مموشی 
                                                                                seni seviurum
 
جالب: میدونید چرا بغل کردن حس خوبی به آدم میده؟ 
چون در سمت راست بدن قلب وجود نداره و اونجا خالیه...وقتی کسی رو که دوسش داری بغلش میکنی قلبش اون جای خالی رو پر میکنه و انگار تو صاحب 2تا قلب شدی!!! 
 

فرشته ی اسمونی






سلام

به همه ی دوستای گلم که تو این مدت خجالت زده کردن مارو

به کلبه ی کوچیکمون مدام سر زدنو به ما امید دادن تشکر میکنم

و واسه همتون ارزوی کامیابی دارم به خصوص دختر خاله ی عزیزمون بهناز جان  

امروز اومدم تا یه چند خطی از فرشته ی اسمونیم بنویسم که اصلا چطور 

در لحظه هام متولد شد چطور توی رگهام جریان پیدا کرد و چطور خدا به من هدیه اش کرد  Smiley

البته بهانه ای هم هم هست که بگم روز میلادشم خیلی دور نیست و من

بی صبرانه منتظر اون روزم .  

ساده و بی پیرایه میگم همونطور که پشت سرهم رخ داد : 

موضوع اشنایی منو ماه اسمونم بر میگرده به اواخر سال 88 و ابتدای سال 89

زمانی که من توی سایتی به درخواست دوستان و اشنایان به نام کلوب عضو شده بودم و شاید خیلی هم بهش سر نمیزدمو بطور اتفاقی با اون اشنا شدم

مهسای من کمی قبلتر از من توی این سایت عضو بود و من یک روز به طور اتفاقی

صفحه و پیجش رو تو این محیط دیدم سبک ادبیاتش نحوه ی بازی کلمات توی نوشته هاش

به نظرم جذاب اومد  علاقه مند شدم بدونم پشت این جملات و کلمات چه شخصیتی

وجود داره همون شد که با پیام های کوتاه و کوچیک توی نت پایه و بن یک اشنایی ساخته شد و

قلب یک عشق اسمونی اروم اروم شروع به تپش کرد  

این وضعیت یکی دو ماهی و تا بعد از اون تو اوایل سال 89 ادامه داشت که تا اواخر بهار اون سال رنگ و بویی جدی تر به خودش گرفت و من و مهسا نمیتونستیم زمان زیادی رو از حال هم

بی خبر باشیم نامه های اینترتی جای خودش رو به اس ام اس داد و مکالمات تلفنی

همه ی اینهارو گفتم تا برسم به اون روز گرم تابستونی توی تیر ماه 89 که قرار بر این شد  

ماه من رخ بنمایاند بر شیوید البته شمایی کوچیک ازش داشتم و بیگانه با روی ماه نبودم  

یادمه اون روزا مهسا خانوم میرفت کلاس ویولن البته جلسات اول و ابتدایی رو میگذروند

الان دیگه یه پا استاده 

به من گفت از کلاس که بر گشتم یه سر میزنم به شما  

سر ظهر بود و هوا هم خیلی گرم قرار بر این شد خانومیه ما سر یک خیابون بایسته

تا من خودمو برسونم البته کمی هم بد قولی کردم و دیر رسیدم و عذر خواهی هم کردم ! 

خلاصه سرتونو درد نیارم رسیدم و وارد محل شدم (کاملا حال و هوایی هندی و رمانتیک)

داشت این لحظه دیدم یه خانوم ویولن بدست که به نظر خیلی هم گرمش بود و کلافه شده بود توی کوچه ایستاده بود رفتم جلو....  

من از همون روز به بعد محو اون دوتا چشام که به نظرم دیگه هیچ وقت و هیچ کسی نمیتونه توی نگاهش اون حس خاص رو بهم بده  

از اون روز 2 سال میگذره و من واقعا خوشبختم که خدای من این فرشته ی اسمونی رو

تو لحظه هام هدیه کرد و من با تمام وجود عاشق خودش خانواده ی مهربونشم و حضورش

همیشه باعث ارامش قلب سجاده  

امیدوارم از خوندن این چند خط داستان خسته نشده باشید خیلی خلاصه اش کردم 

عزیزم مهسای من امیدوارم کامل باشه و چیزی رو جا ننداخته باشم  شِـــکـْـلـَکْ هــآے خــآنــــــومـے

ممنون از نگاه قشنگ همتون .


                                                                                                     Emoticon

دعا

      توتنها دعای قشنگ منی خدا می شود مستجابت کند 

 


 
 دلم برات یه ذره شده شیویدم 
                                                                    



تمام دانایی ها  

تمام دارایی ها 

و تمام زیبایی های نهفته ی حوایی 

در سرزمین دل من 

گیاه نورسته ایست 

در انتظار لبخند خورشیدی تو. 

بخواه تا ببالم 

بخند تا برویم 

و با تمام عشق 

به تمام لحظه هایم سلام بگویم.   
 
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

آغوشت

 

 

پنهــــــــان کـــــــــــن در آغوشـــــت مـــــرا

مـــــــــــرا در نهـــــــــانی تریـــــــــن گوشه ی آغوشــــت پنهــــــان کــــــن...

آنــــــــ ســــــوی تاریکـــــــی .. بر پهنـــــه ی زندگـــــــــــی

آنــــ جا کهـــ هـــــــــوا از رویــــــــای بهــــــار شفافــــــ تر استـــــــ و

بــــــــاران ســ ـرود آفتابـــــــــــ را تکـــــــــرار می کنـــد ...

راز چشـــــمهایتــ ستـــــــاره ی بختــمــــ بــــــــــود که درخشـــــــــید

و مهــــــــتاب را در نگاهــــــــم زمــــــــزمه کــــــــرد

لبهـــــــــایت خنــــــده را که ســــــــال ها در گلـــــو گمـــ شدهـــ بـــــــود را

در چهــــــــار ســـوی زمــــانــــــ دوبــــــارهـــ فریــــــاد کشــــــید

و آمدنــت کویـــــــــــر دســـتانم را شــــــکوفه بـــــــــاران کــــــرد...!!!

پنهـــــــــان کنــــ مــــــرا در آغوشــــــی کهـــ نامـــــش

دوســتـــــــ داشـــــــتن استـــــــــ ...

امـشبـ هـیچـیـ نـمےخـوآهـم

فقــط بـیـآ..
می خـواهـمـ تـا سحـر بـه چشـمـآنـ آسمـآنـیـ اتـ خیـرهـ بـمــآنـمـ ...

هـمیـنـ کـآفـیـ استـ ...

بـرآے آرامـشـ قلبـ بــیـ قـرآرمـ

تــو فقـ ـط بـیــآ ...

در آغـ ـوشم که میـ ـگیریـ آنقـ ــدر آرامـ میـ ـشومـ

کـ ـهـ فـ ـراموشـ میـ ـکنمـ بـایـ ـد نـ ـفسـ بـ ـکشمـ ...

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو آرامش یافته ام

که هیچ گناهی با آرامش مانوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو امنیت را احساس کرده ام

که در هیچ گناهی امنیت محسوس نیست

آغوش تو گناه نیست

من در آغوش تو تمام زیبایی را لمس کرده ام

که در هیچ گناهی زیبایی ملموس نیست

پس امانم بده

که تا ابد در دل این زیبایی آرامش بگیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم 

 

تقدیم به شیویدم(سجاد)





و آن زمان که عاشق می شوی



و می دانی که عشقی هست


و باور داری کسی که تو را دوست دارد


و در آن شبهای سرد و یخبندان با تو می ماند..


در آن لحظات می فهمی دوست داشتن چقدر زیباست .....


و آن زمان که کسی در فراسوی خیال تو نیست


و تو تنهای تنها در جاده های برهوت زندگی قدم می زنی


تنها اوست که به تو


آرامش خیال می دهد.....


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

مسافری از بهشت

 خدایا این فرشته مهربان کیست که از آسمان برایم هدیه کرده ای؟
این چه گلی است که در هر چهار فصل گل است ؟
این چه ماهی است که در روزها هم در آسمان است و نور میدهد؟
این چه چهره ای است که در آن پر از روشنایی و زیبایی است؟
این چه پروانه ای است که اینقدر رنگارنگ و زیباست؟
این چه ستاره ای است که در بین تمام ستاره ها درخشان تر است؟
خدایا این چه عشقی است که جانم دیوانه او شده؟
چقدر مهربان است مهر و محبت در وجود اوست.
هدیه خداوند برای من از بهشت است ، فرشته ای که مسافر بهشت است.
خدا برایم این مسافر را از بهشت فرستاده تا برای همیشه این مسافردر قلبم بماند.او بهشت را دیده و می داند چقدر زیباست!
خدایا این مسافر کیست که اینقدر قلبش از محبت می تپد و او کیست که اینقدر از چشمانش مروارید می ریزد ، از دستانش گرما احساس می شود ، و از نگاهش عشق خوانده میشود؟
او کیست که آمده در قلبم و غوغا به پا کرده و مرا دیوانه خودش کرده؟
او از سرزمین رویایی آمده سرزمینی که همه آرزوی دیدن آن را دارند.
او از بهشت آمده با کوله باری از امید و آرزو آمده.
با ابرها همسفر بوده ابرهایی که رنگین کمان ریلهای آن بودند.
من افتخار میکنم عاشق فرشته و مسافری از بهشت خداوند شده ام!

  

تقدیم به شیویدم(سجاد)


غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم


که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم

ز دل برخاستم تا در غزلباران احساسم

نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)


تمام شعرهای عاشقانه جهان



شبیه توأند!


تو اما،


پشت استعاره ای ایستاده ای


که به ذهن هیچ شاعری


نخواهد رسید...



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)


ماه من غصه چرا






ماه من غصه چرا ؟

آسمان را بنگر که هنوز بعد صدها شب و روز

مثل ان روز نخست

گرم و آبی و پر از مهر به ما میخندد

یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان 

نه شکست و نه گرفت

بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید

و در اغاز بهار دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت

تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست

ماه من غصه چرا ؟‌

تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست 

ماه من دل به غم دادن و از  یآس سخن ها گفتن

کار انهایی نیست که خدا را دارند

ماه من غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید یا دل شیشه ایت

از لب پنجره ی عشق زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا

چتر شادی وا کن که خدا هست خدا هست

او همانیست که در تارترین لحظه ی شب

راه نورانی امید نشانت میداد

او همانیست که هر لحظه دلش میخواهد همه زندگیت غرق شادی باشد

ماه من قصه اگر هست بگو تا باشد

معنی خوشبختی بودن اندوه است

این همه غصه و غم این همه شادی و شور

چه بخواهی و چه نه میوه ی یک باغند

همه را با هم و با عشق بچین

ولی از یاد مبر

پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا

و در ان باز کسی میخواند

که خدا هست خدا هست

و چرا غصه چرا ؟‌


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

شب آرزوها




چشمانم پر می شود از تصویر تو...

دلم خالی می شود ناگهان از غم...
دوباره جان می گیرد شعله ی هزاران خاطره در یادم...
باز در آسمان ذهنم می درخشد نامت...
دوباره متولد می شود هزاران پروانه ی شوق در دلم...
و تو می آیی!

در شب ارزوها برایت بهترین ها را ارزو میکنم بهترینم

تمام بغض هایت مال من تمام دلتنگی هایت مال من تمام زندگی ام مال تو ...


تقدیم به ماه شبهام (مهسا)


به تو و قدرت عشق ایمان دارم گل من

با تو بودن رو با هیچ چیز عوض نمیکنم

با تمام وجودت به من اعتماد کن

من همیشه کنارتم ...



سجادت




تو را دوست می دارم

به سادگی همه باورهای کودکانه ام

تو را دوست می دارم

به اندازه همان فاصله ماه تا زمین

یا به تعداد گلهای روی زمین

و یا به تعداد انگشتانم


اما همین بس که دوستت دارم

نه به سختی دیوارها

و نه به فرسنگها فاصله اعتنایی دارم

که این دوستت دارم

بسان نسیمی بهاری

می پیچد میان باورهایم

و سبز میکند شاخه های انتظارم را

چشمکهای شبانه ات به وجدم می آورد

و ماه را می ستایم

که چگونه تو را هر شب

به امتحان می نشیند

دوستت دارم

به سادگی همه

دوستت دارم ها
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

دل

دلــــــــم..!!


خوب دلـــ است دیگــر ..


دســت خودم کــه نیستــ...


تنگ میشود برایـــش..!!
 
 
تقدیم به شیویدم(سجاد)