به تو دست میسایم و جهان را در مییابم،
به تو میاندیشم
و زمان را لمس میکنم
معلق و بیانتها
عُریان.
میوزم، میبارم، میتابم.
آسمانام
ستارهگان و زمین،
و گندم ِ عطرآگینی که دانه میبندد
رقصان
در جان ِ سبز ِ خویش.
از تو عبور میکنم
چنان که تُندری از شب. ــ
میدرخشم
و فرومیریزم.
تقدیم به ماه شبهام (مهسا)
تو مرا می فهمی...
من تو را می خواهم...
و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.
تو مرا می خوانی...
من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم
و تو هم می دانی...
تا ابد در دل من می مانی