مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش
مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

مـــآه شـــــبهــــآیِ مَـــــــــن

لحـــظه های قشنـــگ دلتنـــگی سجـــاد واســــه فرشته ی مهربونش




به تو دست می‌سایم و جهان را در می‌یابم،

به تو می‌اندیشم
و زمان را لمس می‌کنم
معلق و بی‌انتها
عُریان.

می‌وزم، می‌بارم، می‌تابم.
آسمان‌ام
ستاره‌گان و زمین،
و گندم ِ عطرآگینی که دانه می‌بندد
رقصان
در جان ِ سبز ِ خویش.

از تو عبور می‌کنم
چنان که تُندری از شب. ــ

می‌درخشم
و فرومی‌ریزم.



تقدیم به ماه شبهام (مهسا)

نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا چهارشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1390 ساعت 01:20 ق.ظ

تو مرا می فهمی...



من تو را می خواهم...



و همین ساده ترین قصه ی یک انسان است.



تو مرا می خوانی...




من تو را ناب ترین شعر زمان میدانم



و تو هم می دانی...



تا ابد در دل من می مانی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد