سلام.خوبین؟
پریشب انلاین شدم به خواهرم میگم دیدی چی شده؟
میگه چی شده؟
میگم کنجد از خودش س ک ث در کرده !
میگه از حالا؟ خجالت نمیکشه؟
میگم خوب کرده بچه م!
حالا اگه گفتید چه س ک ثی در کرده بچه م؟ قربونش برم
اولین لطفا برید این سرویس خواب رو ببینید. دیروز رفتیم یافت اباد و فقط رسیدیم یکی دو تا مغازه سرویس نوزادی رو بریم که من اینو پسندیدم.چطوره؟
http://www.forestmobl.com/gallery-cilek-babyroom-babysafari-fa.html
چند میارزه؟
به نظر خودم خیلی گرونه. تخت و کمدش +تشک و رو تختیش 3600 بدون دراور و پرده و میز تعویض جداش.
داشتم در مورد س ک ث میگفتم اون س ک ث نه ها این یکی!
دکتر من گفته بود تا هفته 20 واست سونوی تعیین جنسیت نمینویسم. ولی از اونجایی که سونو گرافی گفته بود تو هفته 17 تعیین جنسیت میکنه و دل کوچک من هم طاقت 3 هفته انتظار رو نداشت تو روز دوم هفته 17 بدون اطلاع همسری رفتم سونو.
2-3 ساعت هم معطل شدم و دل تو دلم نبود انقدری که یادم رفت شیرینی جاتی که همراهم بود رو بخورم که نی نی حسابی تکون بخوره.و کنجد جان هم طی سونو مشغول مکیدن شستش بود و خیلی تکون نخورد
بعد از سونو هم رفتم خونه مامانم و همسری هم اومد اونجا و بی خبر از همه جا من بهش گفتم واسه م جایزه چی اوردی؟ گفت هیچی تو که نگفتی جایزه میخوای الان میرم واست ام اند امز میگیرم. منم گفتم نمیخوام در عوض منم بهت جایزه نمیدم. و جواب سونو رو از تو کیفم در اوردم و باهاش یه نیم ساعتی خودمو باد زدم( حیف که مامانم اینا بودن وگرنه بیشتر همسری رو اذیت میکردم) و از همسری اصرار و از من کرم ریختن! که نمیگم بهت چیه...
بهش میگم کنجد پسره.
میگه جدی؟ میگم نه
میگه دختره؟ میگم نه
میگه پس چیه میگم خواجه س
مامانم میگه زشته بچه میشنوه نگو اینجوری
میگم کنجد جنسش...جنسش معلوم شده. جنسش خرابه مثل باباش و بدجنسانه میخندم و همسری بال بال میزنه که بفهمه چیه.
و....
این ماجرا یه نیم ساعتی ادامه پیدا میکنه تا اخرش رضایت میدم و جواب سونو دست به دست میچرخه و نیش همسر گرامی تا بنا گوش باز میشه و خواهرم از ذوق جیغ جیغ میکنه و مامانم ما رو میبوسه و میگه مبارکه.
یعنی باورتون نمیشه اون لحظه ای که تو سونو خانومه گفت مبارکه دختر خانومه! میخواستم بپرم خانومه رو ماچ کنم. همون جا شروع کردم بلند بلند قربون صدقه ش رفتن. هی میگم واقعا دختره؟ میگه اره دختره 100% . تمام راه رو تا خونه مثل دیوونه ها رانندگی کردم با چشمای پر اشک و بلند بلند واسش اواز خوندم.
و بله اینگونه بود که کنجد شد پرنیان. پرنیانی که از روز اولی که من و همسری ازدواج کردیم ارزوش رو داشتیم و تو زندگیمون حضور داشت.خدا خیلی دوستمون داره که ما رو به ارزومون رسوند ما هم چاکریم!
همون روز بعد از خونه مامانم تو راه خونه با همسری رفتیم هایپر و واسه پرنیان پوشک و زیر پوش و پیشبند و... خریدیم
به بابام هم که سفر بود مامانم تلفنی خبر داده بود و بابام که تا اون موقع نسبت به کنجد عکس العمل خاصی نشون نداده بود کلی ذوق از خودش در کرده بود
البته با همه این حرفا من یه درصدی جای خطا واسه سونو قائلم و جوری برخورد میکنم که اگه بعدا فهمیدیم سونو اشتباه کرده خیلی شوکه نشم.
خب خاله ها دیگه کنجد شد پرنیان. اسم پرنیان رو هم همون اوایل ازدواج من روش گذاشتم و همه میدونستن که ما اگه دختر دار بشیم پرنیانه. البته اسم نفس رو هم خیلی دوست دارم ولی همسری میگه نفس لقبه و اسم نیست. ولی پرنیان واقعا نفس منه.
پرنیان/کنجد/ نفس فرقی نمیکنه امیدوارم صحیح و سالم به دنیا بیاد و خدا به من و همسری کمک کنه که براش پدر و مادر خوبی باشیم و حقش رو ادا کنیم.